نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

جیگرمادوتا

عکسهای آتلیه یک سالگی!

فدای قلب مهربونت بشه مامان!   اینم اون عکسی که برای همه ی مهمونا چاپ کرده بودم!   اینقدر این زنبوره رو دوست داشتی که میخواستم از آتلیه بپرسم از کجا باید بخرمش!   فدای تو بشم چوپون مهربونم!     ...
4 شهريور 1392

سلام مامان قشنگم

سلام مامان قشنگم! این روزا اینقدر سرم شلوغه که اصلا وقت نمیکنم بیام و تو وب قشنگه مطلب بذارم ،اینقدر  قبلت دوست داری که نگو!فقط وقتی خوابی میتونم ببینم پاش!وقتی هم که خوابی اینقدر کارای عقب افتاد ه دارم که نگو!ولی مامانم تموم کارات رو تو یه دفتر نوشتم که هر وقت شد بیام وبرات اینجا  پیادشو ن کنم .فدای تو بشم مامانم! راستی یه خبر،دومین پسرخاله هم به دنیا اومد!محمد مهدی‌!اینقدر نازه،ایشا...میام وعکسهای جفتتونو میذارم! دوست دارم هوارتا !!!
2 ارديبهشت 1392

نازنین زهرا خوش اومدی!!!

سلام مامانی!!! بالاخره اومدی!!!!   صبح روز شنبه ساعت ٩وچهل دقیقه بود که چشم منتظر من وبابایی به دیدن روی ماه نازنین زهرا روشن شد! مامانی چند روز دیگه حتما میام و مفصل برات اون روز و شرح میدم!!! اما الان چند تا عکس ناز از عشق نازمون!!! اولین باری که توی اتاق مامانی آوردنتون!!!     این جا هم از بیمارستان مرخص شدیم واومدیم خونه مامان جون! عزیزم اینجا مامان جون شما روبرده بود حموم!!!اینقدر آروم بودی که نگو!!! قربون چشمای قشنگت مامان!!! مامانی قربون اون لبای قلوه ای ات قشنگم!!!! ...
9 شهريور 1391

خدا از ما چه میخواهد!؟

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.   در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند ! استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟ شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند! استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟ شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد. استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟ شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم . استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟ شاگردگف...
31 مرداد 1391